دلنوشته،آرزوی شهادت
+دلنوشت
من یک دخترم
با عقایدی متفاوت از دختران هم سن خودم
به اتاق من "ستاد بسیج" می گویند از بس پر است از حرف ها و عکسهای شهدا ....
مرا با عقایدم به وضوح هرروز و هر ثانیه مسخره میکنند!
و من سکوت میکنم نه به معنای توانا نبودن در جواب دادن بلکه به نشانه ی کنترل خشم و نشکستن حرمت ها....
سکوت ام را از ابراهیم هادی آموختم
به هیچ کس اجازه نمیدهم به عقایدم توهین کند اگر توهین کند با او برخورد میکنم
من یک دخترم از دیار ایران
دختری با چادری مشکی که با آن رو میگیرم
چرا که همه بدانند چه ارزشی دارم
آرزو هایم از جنس آرزوهایی ناب است
آرزوی شهادت
میتوانی درکش کنی؟
میتوانی عمیقا حس کنی داشتن این آرزو چه معنایی دارد؟
من همانم که رسیدم به این عمق درونی کلمه ی شهادت
من همانم که ذهنم را با خزعبلات امروزی پر نمیکنم من نگران دوست پسرم نیستم من نگران خیانت نیستم من نگران آبرو نیستم
من هم عاشق ام مثل تو ...
تو عاشق پسری زمینی گرفتار و غرق در دنیا
من عاشق مردانی آسمانی و پاک با عطر بهشت
که شهدا نامیدند آنان را ...
میدانم برایت سخت است درکش
من هم قلبم هم چون تو می تپد ولی تو برای چه و من برای چه ؟...
چقدر تفاوت ...